سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
دوستی جاهلان، دگرگون شونده و زودْ گسلنده است . [امام علی علیه السلام]
عشق یعنی...

  نویسنده: میحانی  
 
عشق یعنی........
عشق یعنی سرزمین پاک من عشق یعنی لحظه بیداد من عشق یعنی لیلی و مجنون شدن عشق یعنی وامق و عذرا شدن عشق یعنی مسجد الاقصی من عشق یعنی کودک فردای من عشق یعنی کلبه دل ساختن در قمار زندگی جان باختن عشق یعنی چشمهای پر ز خون درد و غم یکجا بهم آمیختن عشق یعنی دردهای بیشمار گریه کردن, سوختن, افروختن عشق یعنی کعبه اسرار من عشق یعنی مخزن الاسرار من


 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:29 صبح

  نویسنده: میحانی  
  هرکجا عشق‌ آید و ساکن‌ شود هرچه‌ ناممکن‌ بود ممکن‌ شود در جهان‌ هر کار خوب‌ و ماندنی‌ست‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست‌

‌ ‌در تمام‌ مدتی‌ که‌ در دوران‌ ناگزیر دوری‌ از کار سرگرم‌ گردآوری‌ مطالب‌ کتاب‌ «نقش‌ دل‌ در مدیریت» بودم، هنگام‌ مرور مقاله‌ «کار دلسوخته، محصول‌ دلساخته» و چند خاطره‌ کاری‌ پیرامون‌ پیوند کار، کیفیت، خلاقیت، اخلاق‌ و انسانیت‌ در کار با عشق‌ پدیده‌ای‌ ذهن‌ مرا به‌ خود جلب‌ کرد و آن‌ تعابیر، تعاریف‌ و تصاویری‌ از عشق‌ بود که‌ «تصویر عشق» از آن‌ متولد گردید.

‌ ‌اما به‌ راستی‌ مگر می‌شود عشق‌ را تعریف‌ کرد؟ مولانا در دشواری‌ آن‌ می‌گوید:

هرچه‌ گویم‌ عشق‌ را شرح‌ و بیان‌ چون‌ به‌ عشق‌ آیم، خجل‌ گردم‌ از آن‌ و درجای‌ دیگری‌ از مثنوی:

در نگنجد عشق‌ در گفت‌ و شنید عشق‌ دریایی‌ است‌ بحرش‌ ناپدید و خود در پایان‌ شعر اعتراف‌ کرده‌ام‌ که:

«سالک» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ است‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ کاری‌ مشکل‌ است‌ ‌ ‌اما آنچه‌ موجب‌ شد تا شما را در احساس‌ خود در «تصویر عشق» شریک‌ کنم، مفاهیم‌ و تعابیری‌ از کار و زندگی‌ و کیفیت‌ در پیوند با عشق‌ است‌ که‌ می‌تواند شرایط‌ و محیطکاری‌ لطیف‌تر، باکیفیت‌تر و عارفانه‌تر و حتماً‌ سودآورتری‌ را فراهم‌ آورد.

‌ ‌جبران‌ خلیل‌ جبران‌ در کتاب‌ «پیامبر» در فصل‌ «کار» می‌نویسد: «کار با عشق‌ آن‌ است‌ که‌ پارچه‌ای‌ را با تاروپود قلب‌ خود ببافی‌ بدان‌ امید که‌ معشوق‌ تو آن‌ را بر تن‌ خواهدکرد... اگر نمی‌توانی‌ با عشق‌ کار کنی‌ بهتر است‌ کار خود را ترک‌ کنی‌ و بر دروازه‌ معبد بنشینی‌ و صدقات‌ کسانی‌ را که‌ با عشق‌ کار می‌کنند بپذیری...».

‌ ‌تصویر عشق‌

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌ عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق‌ یعنی‌ مهر بی‌اما، اگر عشق‌ یعنی‌ رفتن‌ با پای‌ سر

عشق‌ یعنی‌ دل‌ تپیدن‌ بهر دوست‌ عشق‌ یعنی‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌

عشق‌ یعنی‌ مستی‌ از چشمان‌ او بی‌لب‌ و بی‌جرعه، بی‌می، بی‌سبو

عشق‌ یعنی‌ عاشق‌ بی‌زحمتی‌ عشق‌ یعنی‌ بوسه‌ بی‌شهوتی‌

عشق‌ یار مهربان‌ زندگی‌ بادبان‌ و نردبان‌ زندگی‌

عشق‌ یعنی‌ دشت‌ گلکاری‌ شده‌ در کویری‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ شده‌

یک‌ شقایق‌ در میان‌ دشت‌ خار باور امکان‌ با یک‌ گل‌ بهار

در خزانی‌ بر گریز و زرد و سخت‌ عشق، تاب‌ آخرین‌ برگ‌ درخت‌

عشق‌ یعنی‌ روح‌ را آراستن‌ بی‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌

عشق‌ یعنی‌ زشتی‌ زیبا شده‌ عشق‌ یعنی‌ گنگی‌ گویا شده‌

عشق‌ یعنی‌ ترش‌ را شیرین‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ نیش‌ را نوشین‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ انگوری‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ زنبوری‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ مهربانی‌ درعمل‌ خلق‌ کیفیت‌ به‌ کندوی‌ عسل‌

عشق، رنج‌ مهربانی‌ داشتن‌ زخم‌ درک‌ آسمانی‌ داشتن‌

عشق‌ یعنی‌ گل‌ بجای‌ خارباش‌ پل‌ بجای‌ این‌ همه‌ دیوار باش‌

عشق‌ یعنی‌ یک‌ نگاه‌ آشنا دیدن‌ افتادگان‌ زیرپا

زیرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن‌ برلب‌ غمگین‌ تبسم‌ کاشتن‌

عشق، آزادی، رهایی، ایمنی‌ عشق، زیبایی، زلالی، روشنی‌

عشق‌ یعنی‌ تنگ‌ بی‌ماهی‌ شده‌ عشق‌ یعنی‌ ماهی‌ راهی‌ شده‌

عشق‌ یعنی‌ مرغهای‌ خوش‌ نفس‌ بردن‌ آنها به‌ بیرون‌ از قفس‌

عشق‌ یعنی‌ برگ‌ روی‌ ساقه‌ها عشق‌ یعنی‌ گل‌ به‌ روی‌ شاخه‌ها

عشق‌ یعنی‌ جنگل‌ دور از تبر دوری‌ سرسبزی‌ از خوف‌ و خطر

آسمان‌ آبی‌ دور از غبار چشمک‌ یک‌ اختر دنباله‌دار

عشق‌ یعنی‌ از بدیها اجتناب‌ بردن‌ پروانه‌ از لای‌ کتاب‌

عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند

در میان‌ این‌ همه‌ غوغا و شر عشق‌ یعنی‌ کاهش‌ رنج‌ بشر

ای‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌

پوریای‌ عشق‌ باش‌ ای‌ پهلوان‌ تکیه‌ کمتر کن‌ به‌ زور پهلوان‌

عشق‌ یعنی‌ تشنه‌ای‌ خود نیز اگر واگذاری‌ آب‌ را بر تشنه‌تر

عشق‌ یعنی‌ ساقی‌ کوثر شدن‌ بی‌پرو بی‌پیکر و بی‌سرشدن‌

نیمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش‌ در به‌ در انبان‌ خرما روی‌ دوش‌

عشق‌ یعنی‌ خدمت‌ بی‌منتی‌ عشق‌ یعنی‌ طاعت‌ بی‌جنتی‌

گاه‌ بر بی‌احترامی‌ احترام‌ بخشش‌ و مردی‌ به‌ جای‌ انتقام‌

عشق‌ را دیدی‌ خودت‌ را خاک‌ کن‌ سینه‌ات‌ را در حضورش‌ چاک‌ کن‌

عشق‌ آمد خویش‌ را گم‌ کن‌ عزیز قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ کن‌ عزیز

عشق‌ یعنی‌ مشکلی‌ آسان‌ کنی‌ دردی‌ از درمانده‌ای‌ درمان‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را گم‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ خویش‌ را گندم‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را نان‌ کنی‌ مهربانی‌ را چنین‌ ارزان‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ نان‌ ده‌ و از دین‌ مپرس‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئین‌ مپرس‌

هرکسی‌ او را خدایش‌ جان‌ دهد آدمی‌ باید که‌ او را نان‌ دهد

در تنور عاشقی‌ سردی‌ مکن‌ در مقام‌ عشق‌ نامردی‌ مکن‌

لاف‌ مردی‌ می‌زنی‌ مردانه‌ باش‌ در مسیر عاشقی‌ افسانه‌ باش‌

دین‌ نداری‌ مردی‌ آزاده‌ شو هرچه‌ بالا می‌روی‌ افتاده‌ شو

در پناه‌ دین‌ دکانداری‌ مکن‌ چون‌ به‌ خلوت‌ می‌روی‌ کاری‌ مکن‌

جام‌ انگوری‌ و سرمستی‌ بنوش‌ جامه‌ تقوی‌ به‌ تردستی‌ مپوش‌

عشق‌ یعنی‌ ظاهر باطن‌نما باطنی‌ آکنده‌ از نور خدا

عشق‌ یعنی‌ عارف‌ بی‌خرقه‌ای‌ عشق‌ یعنی‌ بنده‌ بی‌فرقه‌ای‌

عشق‌ یعنی‌ آن‌ چنان‌ در نیستی‌ تا که‌ معشوقت‌ نداند کیستی‌

عشق‌ باباطاهر عریان‌ شده‌ در دوبیتی‌های‌ خود پنهان‌ شده‌

عاشقی‌ یعنی‌ دوبیتی‌های‌ او مختصر، ساده، ولی‌ پرهای‌ و هو

عشق‌ یعنی‌ جسم‌ روحانی‌ شده‌ قلب‌ خورشیدی‌ نورانی‌ شده‌

عشق‌ یعنی‌ ذهن‌ زیباآفرین‌ آسمانی‌ کردن‌ روی‌ زمین‌

هرکه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد وارد یک‌ راه‌ بی‌ بن‌بست‌ شد

هرکجا عشق‌ آید و ساکن‌ شود هرچه‌ ناممکن‌ بود ممکن‌ شود

در جهان‌ هر کار خوب‌ و ماندنی‌ است‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست‌

«سالک» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ست‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ کاری‌ مشکل‌ست‌

عشق‌ یعنی‌ شور هستی‌ درکلام‌ عشق‌ یعنی‌ شعر، مستی‌ والسلام‌
 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:27 صبح

  نویسنده: میحانی  
  به نام عشق

دوباره تنها شده ام, دلم دوباره گرفته است. چرا هیچ کودکی به من لبخند نمی زند؟ چرا هیچ غنچه ای به یاد من باز نمی شود ؟

وهیچ بارانی از ناودان های شکسته ی خانه ام عبور نمی کند؟

خدایا! دلم دوباره هوای تو را کرده است. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم.

یادم از بال های فرشتگان در کنارم می افتد و گل های داوودی که لحظه هایم را مترنم می کنند. به یاد شبی

می افتم که تو را در میان شمع ها دیدم. پروانه هایی را دیدم که از تو خبر می دادند. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.

تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب آویزهای عاشق؟ در چشمان آهوی مضطرب؟ در شاخه های یک مرجان قرمز؟

در سلام دختر بچه ای که تازه نام تو را یاد گرفته است؟ یا در شعر نیمه تمام شاعری که دیشب برای همیشه سکوت کرد؟

دلم می خواهد وقتی باغ ها بیدارند برای تو نامه بنویسم و از سیب هایی که هیچ گاه به دیدنم نیامده اند, گله کنم.

دلم می خواهد تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی.

دوباره تنها شده ام. کاش می توانستم تنهایی ام را برای تو معناکنم و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم.

کاش می توانستم در بیشه ای گمنام زیر سایه ی شمشادها باشم.

کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم. دوباره تنها شده ام. دوباره شب, دوباره تپش این دل بی قرار,

دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد. دلم می خواهد همه ی آسمان ها کنار بروند,

دلم می خواهد همه ی دیوار ها پنجره بشوند و من تو را در چشمانم بنشانم.

دوباره شب, دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابرهای عالم هم پر نمی شود.

دوباره شب و دوباره یاد تو که این دل تنها را بیدار نگه داشته است.

این تویی بهونه دست من می دی

دلتنگی تو نشون من می دی

این تویی که دست رو قلبم می زاری

توی خلوت دلم و تکون می دی

گر چه من فراری و خیلی بدم

راه خونت و نشون من می دی

این تویی که اشکام و می چکونی

وقت گریه دست برام تکون می دی

قدر اشکای جوان تائب و

تو قیامت به همه نشون می


 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:19 صبح

  نویسنده: میحانی  
 
تو را می جویم

تو را می جویم

دیشب که نبودی تمام پنجره های کلبه ام غبار بی کسی گرفتند.

ای نور شبهای بی ستاره ام!ای ماه شبهای تنهایی ام!

دلم در عطش مه ها و نیلوفرها می سوزد.

تو که ماه شبهای منی، ببار و دل تشنه ام را سیراب کن.

میان تنهایی نیلوفرها، میان رازو نیاز عاشقانه ی شقایق ها، دلم در التهاب تپش

پنجره های کلبه ام چه بی صدا فریاد می زنند و نگاهم در انتظار بارش بارانی از رحمت تو

چه بی صدا پلک بر هم می گذارند.

من به تنهایی دلم خو گرفته ام، می دانم که تو درمان درد خستگی و گریه های منی.

ای درمان همه درد! ای نوش داروی همه درد! ای زلال همه عطش ها! تو را می خوانم.

تو را می جویم از انتهای عاشقانه ترین ترانه های دلواپسی، گوشه به گوشه ی قفس دلواپسی ام

تو را می خوانم.

دلم را بنواز، دستم را بگیرونگاهم را به اوج آسمان هایی که هر چه پرستوی عاشق پر می زند برسان


 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:19 صبح

  نویسنده: میحانی  
 
عشق عشق می آفریند

عشق عشق می آفریند

عشق زندگی می بخشد

زندگی رنج به همراه دارد

رنج دلشوره می آورد

دلشوره جرأت می بخشد

 جرأت اعتماد به همراه دارد

اعتماد امید می بخشد

امید زندگی می آفریند

زندگی عشق می آفریند


 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:18 صبح

  نویسنده: میحانی  
   

عشق چیه؟

 تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه

... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن عشق

یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن

( شعری که دنبال این نوشته آورده ام سیر معنی عشق در ذهن من تا امروز است و البته من هم از این قانون مستثنا نیستم که هر کسی در طول مسیر

زندگیش ، بسته به شرایط ، تا حدی به حقیقت نزدیک میشه و شاید مطالبی که روزی فکر میکرده حقیقت داره ، با گذشت زمان می فهمه که اشتباه بوده

حتی عشق...... ) و از عسل عزیزم هم ممنونم که با نوشته زیباش باعث نوشتن این بار من شد….

 

 

عشق یعنی رازقی، یعنی نسیم

عشق  یعنی مست گشتن از شمیم

عشق یعنی آفتاب بی غروب

عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ

عشق یعنی آرزو ، یعنی امید

عشق یعنی روشنی ، یعنی سپید

عشق یعنی غوطه خوردن بین موج

عشق یعنی رد شدن از مرز اوج

عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر

عشق یعنی لحظه دیدار یار

عشق یعنی دست ، در دست نگار

عشق یعنی نغمه های هایده

عشق یعنی رقص آب و آینه

عشق یعنی عقل شد مدهوش تو

عشق یعنی مست در آغوش تو

 

عشق یعنی لحظه های بی قرار

عشق یعنی صبر، یعنی انتظار

عشق یعنی دلهره ، یعنی شتاب

عشق یعنی اشک، یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری ، خاطره

 

عشق یعنی لایق احسان شدن

عشق یعنی با خدا همدم شدن ،

عشق یعنی جام لبریز از شراب

عشق یعنی تشنگی، یعنی سراب

 

عشق یعنی خواستن ، له له زدن

عشق یعنی سوختن ،پر پر زدن

عشق یعنی سالهای عمر سخت

عشق یعنی زهر شیرین، بخت تلخ

 

و در یک کلام:

 

عشق یعنی چون همیشه" باختن"


 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:16 صبح

  نویسنده: میحانی  
   

عشق چیه؟

 تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه

... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن عشق

یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن

( شعری که دنبال این نوشته آورده ام سیر معنی عشق در ذهن من تا امروز است و البته من هم از این قانون مستثنا نیستم که هر کسی در طول مسیر

زندگیش ، بسته به شرایط ، تا حدی به حقیقت نزدیک میشه و شاید مطالبی که روزی فکر میکرده حقیقت داره ، با گذشت زمان می فهمه که اشتباه بوده

حتی عشق...... ) و از عسل عزیزم هم ممنونم که با نوشته زیباش باعث نوشتن این بار من شد….

 

 

عشق یعنی رازقی، یعنی نسیم

عشق  یعنی مست گشتن از شمیم

عشق یعنی آفتاب بی غروب

عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ

عشق یعنی آرزو ، یعنی امید

عشق یعنی روشنی ، یعنی سپید

عشق یعنی غوطه خوردن بین موج

عشق یعنی رد شدن از مرز اوج

عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر

عشق یعنی لحظه دیدار یار

عشق یعنی دست ، در دست نگار

عشق یعنی نغمه های هایده

عشق یعنی رقص آب و آینه

عشق یعنی عقل شد مدهوش تو

عشق یعنی مست در آغوش تو

 

عشق یعنی لحظه های بی قرار

عشق یعنی صبر، یعنی انتظار

عشق یعنی دلهره ، یعنی شتاب

عشق یعنی اشک، یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری ، خاطره

 

عشق یعنی لایق احسان شدن

عشق یعنی با خدا همدم شدن ،

عشق یعنی جام لبریز از شراب

عشق یعنی تشنگی، یعنی سراب

 

عشق یعنی خواستن ، له له زدن

عشق یعنی سوختن ،پر پر زدن

عشق یعنی سالهای عمر سخت

عشق یعنی زهر شیرین، بخت تلخ

 

و در یک کلام:

 

عشق یعنی چون همیشه" باختن"


 
   
جمعه 85 دی 1 ساعت 6:16 صبح

   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  م خوام
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
پیوندهای روزانه

6803: کل بازدید

0 :بازدید امروز

0 :بازدید دیروز

 RSS 

 
فهرست موضوعی
 
آرشیو
 
درباره خودم
عشق یعنی...
میحانی
من تنهایم در دنیای بی وفا
 
لوگوی خودم
عشق یعنی...
 
 
 
حضور و غیاب
 
آوای آشنا
 
اشتراک